آنیساآنیسا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره
عروسی مامان وباباعروسی مامان وبابا، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

آنیسا ثمره عشق ابدی ما

شیرینم در 11 ماه و11 روزگی

وقتی من وبابایی بهت میگیم ....آنیسا جونم بوس بفرست برام....تو لباتو غنچه   میکنی وچشماتو میبندی و با صدا بوس میکنی...فدات بشم وقتی پی پی داشته باشی میری سمت فرنگی ات وهی میگی : اه اه..بعدش با   کلی ذوق وقربون صدقه ات رفتن از اینکه چقدر عاقل شدی  لباساتو در میارم   ومیشونمت سر دستشویی ات ...دختر خانوم خود خودم هی ازت میپرسم ب ب ای میگه؟؟؟؟؟ وتو میگی ..اب اب هرچی میگم مامانی بگو: ب ب  توباز میگی اب اب......نازنینم   ازت میپرسم هاپو چی میگه ؟؟؟؟ میگی:هاپ هاپ...انقدر این هاپ وخوشگل وظریف میگی که به قول بابایی این هاپو فقط باید بخوریش با ا...
30 دی 1392

روزهای شاد شاد با مهمونای عزیزمون دی ماه 92

یک هفته ای بود که مامانی واقاجون ودایی حسین وزندایی راضیه ونیلوفر اومدند پیشمون وخیلی خوش گذشت البته چهارشنبه شب یعنی 11 دی دایی وزندایی وسورپرایز ویژه یعنی نیلوفر اومدندومامانی واقاجون هم باپرواز فرداش یعنی 5شنبه اومدند پیشمون..... ونیلوفرهم که اون شب واقعا سورپرایز عزیز ودوست داشتنی بود واسمون...من موندم اینا چطوری دوام اوردند به من حرفی نزدند ؟؟..این واقعا از خانواده من بعید بودکه بتونند تا دم در خونمون خودشونو نگه دارن و قضیه رو لو ندهند خلاصه با اومدن نیلوفرخیلی خوشحال شدم واقعا غافلگیرشدم الهی فداش بشم من... وفرداهم رفتیم فرودگاه دنبال مامانی واقاجون بعدشم رفتیم دریا وخلاصه این یک هفته حسابی خوش گذروندیم روزهای شیرینی بود مخص...
25 دی 1392

12 ماهگیت مبارک عروسکم

فرشته نازنینم...............تولددوازدهمین ماه زندگیت مبارک   فقط 1 ماه دیگه باقی مونده تا 1سالت تموم بشه .... الهی من فدات بشم خیلی دوست دارم مامانی انشالله همیشه در پناه خدا صحیح وسلامت باشی دختر پاک ومعصومم   لازم به ذکر که مامانی حواس پرت به جای شمع 12 واست 11 گرفته شما به بزرگواری خودت ببخش دیگه ملوسکم   شب خیلی خوبی داشتیم ...مخصوصا اینکه آقاجون ومامانی ودایی حسین وزندایی راضیه و نیلوفر هم پیشمون بودند....کلی زدیم رقصیدیم ....بهت کادو دادند البته نقدی حساب کردند چون من همون شب بهشون گفتم ونمیخاستم زحمت بکشن......خلاصه خیلی بهمون خوش گذشت وکیک خوردیم...تخته بازی کردیم.....وتا دیر وقت دلمون نمیومد بخابیم...
25 دی 1392

یه زمستون بهاری در جم

    زمستان 92......................باورت میشه مامانی.......الان همه جای ایران برف وبارون وسرماست....ولی حیاط ما گلستونه.....بهاره......عاشق این فصل جم هستم .....اصلا دلم نمیخاد هیجا برم تا واقعا بهار بشه......نمیدونی چقدر از مهر به بعد اینجا موندن صفا داره مخصوصا وقتی همه از اصفهان زنگ میزنند که چقدر سرده ...داره برف میاد...اونوقت ما میریم پیاده روی ..دوچرخه سواری....توی حیاط پتو میندازیم چایی میخوریم.....هر روز تو رو میبرم پارک سر کوچه تاب تاب.....دلم میخاد این ماه اندازه اسال شایدم بیشتر طولانی بشه...... اصلا حال وهوای قبل از عیدو خیلی دوست دارم.....جنب وجوشی توی همه چیز میبینم که هیچ وقت هیج جا ندیدم.... مردم .....بچه ها ....
25 دی 1392

اپ ................اپ.....(اسب)

انقدر اپ اپ کردی عروسکم تا برات اپ خریدیم البته خودت وقتی توی فروشگاه دیدیش شروع کردی به اپ اپ گفتن منم وقتی بردمت کنارش ویکم سواریت دادم دیگه فقط تکون تکون میخوردی و پیاده نمیشدی... انقدر واسش ذوق کردی و جیغ کشیدی منم دلم نیومد واست نخرم البته من از قبلش میخاستم بخرم بابایی مخالف بود اونم فقط از لحاظ امنیتی میگفت مناسب نیست وممکنه بچه از روش بیفته زمین و خدایی نکرده یه چیزیش بشه...دیگه خریدیم دیگه...ایشالله ک هیچ نمیشه....ولی باید مباظب باشیم اوب مامانی ؟؟ بعد از اونم هر روزصبح که چشماتو باز نکرده اپ تو صدا میکنی تا نبینیشم اروم نمیشی ...بعد که صبحونه تو خوردی میری حسابی سواری میگیری ازش البته مامانی باید زحمتشو بکشه حالشو شما ببرید..... ...
25 دی 1392

یه اتفاق خیلیییییییییییییییی ........ قشنگ

عزیز دلم نمیدونی چقدر خوشحالم ....وقتی ادم به یکی از ارزوهاش میرسه خوشحالترین موجود روی زمینه...............ومن الان خودم رو خوشحال ترین موجود روی زمین میدونم. .............چون عزیزم یک هفته ست که دیگه انگشت شصتشو نمیخوره....... خدایا شکرت ...فقط خودت از دلم خبر داری که چقدر نگران این مساله بودم وچقدر تلاش کردم تا ای عادت و ترک کردی از جوراب کردن توی دست گرفته تا لاک تلخ...مشاوره پیش روانشناس.............. ولی بیشتر خودم فکر میکنم روش تلقین 5 دقیقه ای جواب داد...که هرشب باهات کار میکردم....به هرحال مامانی جونم بی اندازه خوشحالم که دیگه این کارو نمیکنی وشصت کوچولوت روز به روز بهتر میشه...مثل روز اولش البته الانم زیاد بد نیست فقط یه جای تا...
9 دی 1392

شیرین تر از عسل.....یعنی...آنیسا

از وقتی تو رو دارم تازه معنی شیرین تر از عسل رو میفهمم.....توبرای من شیرین تر از شهدی....شیرین تر از هر شیرینی هستی ...که اگه بهترینشم بخورم ...به پای اون نمیرسه.... نازنین دخترم هر روز برایمان عزیز تر میشوی....شبی نیست که من وبابایی کنار تخت تو خوابیدنت را نظاره گر نباشیم وبرای هم از زیبایی هایت تعریف نکنیم محو ان صورت آسمانی ات میشویم واز ته دل خدارا برای تو شکر میگوییم... تمام روزم را با تو میگذارانم....دیگر برای خودم هیچ کاری نمیکنم....دیگر نه از استخر خبری ست ونه از باشگاه اروبیک ونه از دوچرخه سواری...نه حتی پیاده روی....نه از کلاس چرم دوزی....وحتی کلاس سه تار هم که به خاطر شما بیشتر ثبت نام کردیم....فرصت نمیکنیم با بابایی شبا بریم....
8 دی 1392

کارهای جوجه من در 11 ماهگی....

عروسک خوشگلم بالاخره بعد از کلی تمرین کردن "arms up" تونستی انجام بدی اونم وقتی که 10 ماهت بود نمیدونی چقدر قربون صدقه ات رفتم ...اون روز داشتی استخون ماهیچه که عاشقشی رو خیلی خوشمزه میخوردی ...وتو حال خودت بودی که گفتم بزار ازت بپرسم ببینم میتونی نشون بدی...وگفتم "arms up" ودیدم اون دستای کوچولوتو آوردی بالای سرت ..الهی فدات بشم خیلی دوست دارم مامانی...اینم عکسای اون لحظه:     یکی از کارهای مورد علاقه این روزهاتم اینه که خیلی دوست داری جاهای پرپیچ وخم .. ..و این جور جاها بری...از جمله وسط مبل ها... وقتی هم که میام سراغت بهت میگم ..تو اونجا چیکار میکنی؟...برام موشی موشی میشی تا کاریت نداشته باشم اخه میدونی چقدر عاشق این...
8 دی 1392

اولین یلدای بهارم...درکنار خاله لیلا اینا...

اولین یلدای تو در کنار خاله لیلاو عمو غلام وسمانه وسارینا وامیرضاجونم گذشت....که همگیشون به خاطر ما..به خاطر من وتو سختی راه و تحمل کردندو2روز قبلش اومدند پیشمون....وچقدر هم خوش گذشت وما چه بیصبرانه منتظرشون بودیم ...همینطور خاله اینا ...قربونشون برم....چقدر از دیدنشون خوشحال شدم ...توی غربت یه وقتایی که ادم اصلا انتظارشو نداره یه عزیزی درو به روش باز کنه...انگار دنیاروبه آدم میدند...مخصوصا وقتی بدونی اون عزیزان فقط به خاطر تو اومده باشند....هرچقدر این چند روز به خاله اینا میگفتم برید بیرون برای خودتون بگردید...نمیرفتن میگفتن ما فقط اومدیم پیش شما باشیم ..یکم کمک حالت باشم الهی فدات بشم اجی گلم....ایشالله همیشه سلامت باشی وتورو شاد وخوشبخت ب...
8 دی 1392